۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

بسم الله الرحمن الرحيم
شايد وبلاگ جاي خوبي براي نوشتن حديث نفس باشه
خلاصه اين نفس بنده خدا هرجا رفته سركوبش كردند
بهش گفتند تو حرف نزن
توبدي بدرد نخوري
تو مايه همه شرهاي موجودي
يكي نپرسيد اخه پدرت خوب
مادرت خوب
اگر نفس بد بود تو چرا آزادش گذاشتي
هربچه ايي با همه معصوميتش براثر ندانستن اگر رهايش كني كلي خرابي ببار مياره
اون موقع همه ميگند بچه شيطوني بود ولي پدرو مادرش بايد مواظبش ميبودند
عقل عافيت طلب ما هم كه قلم در دستش هست
هرچه بديه
منتسب ميكنه به اين نفس بدبخت عاصي
حالا نه اينكه بچه خوبي باشه ها
ولي اينقدر هم مقصر نيست
چشمها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد