۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

کرخی اجتماع!


یکی از آشنایان که بنا به نیاز شغلی در تاجیکستان سکونت دارند، حکایت میکنند که:
روزی در یکی از میادین معروف و شلوغ شهر دوشنبه، وسط روز روشن یک نفر با چاقو حمله کرده به یک بنده خدا که باهاش اختلاف داشته و پیش چشم مردم شروع کرده چاقو زدنش!

مردم هم بدون وساطت شاهد ماجرا بودند. این اقا و چند ایرانی دیگه که اونجا بودند هر چه داد و بیداد کردند و سعی کردند مردم رو وادار به کمک کنند و طرف رو نجات بدن، نشده.
تا اینکه مردک بیچاره غرق خون افتاده و جون داده و اون قاتل هم فرار کرده
بعد شاهدان ماجرا در حالیکه می گفتند: "نصیب، نصیب!" یکی یکی از محل حادثه دور شدند!!!

پ.ن: این هم یک برداشت از جبر و سرنوشت! که خیلی هم زندگی را راحت میکند؛
و طبیعتا بسیاری از مسئولیتها رو از گردن انسان ساقط می نماید.