۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

دكتراي بي ارزش

بسم الله الرحمن الرحيم
توي يك جلسه نشسته بودم
بحث با يكي از همراهان در مورد مدرك دكتراي وزير كشور شد
و يكهو بنده خدا فيلش هوس هندوستان كرد
و گفت حاجي چرا دكتري نگرفتي
چرا فوق را رها كردي
كمي مكث كردم
داشتم توي ذهنم مي گشتم
ازش يك سئوال پرسيدم
بنظرت براي چي بايد دكتري ميگرفتم ؟
دكتري چه كمكي ميتونست بمن بكنه ؟
بنظرم هيچي
ميشدم يك دكتر كه بايد هرروز ميرفتم سر كلاس درس
مجبور بودم روزي با چند ده نامحرم برخورد كنم
و هي روش هايي كنترلي شديد را اعمال كنم
چرا ؟
بخاطر ماهي 1.5 ميليون حقوق حداكثرش
يا مثلا بخاطر اينكه توي يك جمعي بهم بگند آقاي دكتر
يا مثلا وقتي حرف ميزنم چون دكتر بودم بگند حرفش درسته (حالا ممكنه صد درصد هم غلط باشه ها )
من نه نيازي به اون دو تومن داشتم
نه نيازي به پز اسم دكترا ونه نيازي به حرف زدن و تاييد ديگران
اصلا قيمتش با كالاش همخوني نداره
قيمت روحي گزافي را بايد براي استاد دانشگاه شدن ميپرداختم
من به چشم خودم ديدم كه چطور اساتيد عنايت ويژه ايي به دختران كلاس داشتند(البته زيبا رويان بيشتر)
چه پيرشون چه جوانشون چه مجردشون چه متاهلشون
بايد از نفس ترسيد
چرا بايد ادم با دست خودش خودش را درمهلكه بندازه
الان الحمدالله وضع ماليم خوبه
كار كشاورزي را هم كه دوست دارم دارم پيگيري ميكنم
تحصيلاتم را هم در رشته كشاورزي دارم متبلور ميكنم كلي دستگاه اندازه گيري ساختم
فقط بايد هميشه بياد داشته باشم كه
تا ميتونم از دنيا كناره گيري كنم و به لقمه حلالي قناعت كنم
چون نهايت جسم دنيوي انسان همون دو متر در يك متره
بيشتر كه نيست با چند متر پارچه
پس زياد هول دنيا را نبايد زد عزيز