۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه

درباب بدبختي مردان مزاياي فمنيست و اين حرفها 1 (اعترافات يك ذهن خطرناك )

بسم الله الرحمن الرحيم
نشسته بودم
بگو رو چي
تپه ايي ماسه و تكيه داده بودم بهش
انگار روي مبل چند ميليوني نيشستم البته فكر بانوي جاويدان را نميكردم كه بعدش بيام خونه ميگه آقايي گلم لباست چرا اينطوري شده
بعدش منم كه ذاتا ارتيست
بگم عزيزم كارم امروز سنگين بوده كلي خاكي شدم
چقدر زن مهربونيه
ميشوره بازهم هردفعه و هزاران بار
داشتم خيره خيره به در ورودي نگاه ميكردم ولي انگار در اونجا نبود
چون ذهنم پيش چيلر بود و اينكه دردسرهاش كي تمام ميشه همش به خودم ميگفتم پسر يعني به 16 ميرسونه اين دما را
نرسونه چيكار كنم
بچه ها هم رفته بودند دنبال پمپ و مصائب غير قابل حلش
گوشم پر بود از صداي مبهم جيك جيك
اينقدر به اون دستگاه سرد فكر ميكردم كه اگر چيزي منفجر هم ميشد نميفهميدم
ولي اين جيك جيك ها كارش را كرد و نگاهم را برگرداند
گنجشك هاي آقا در وسط محوطه بر اقيانوسي از اب بودند
با اون پرهاي قشنگ رنگوارنگ
و درحال تهيه غذا و دعوا كردن
يادم امد كه چندي پيش دراين محوطه همين گروه را ديده بودم كه چند نفري دنبال يك خانم ميپرند
و خانوم خانومها توجهي نميكرد و اينها همش بر سرو كله هم ميزدند
وتا خانوم خانومها روي برميگرداند سمتشان
سينه سپر ميكردند و جيك جيك بلندي سر ميدادند خود را باد ميكردند احتمالا اين نوعي دادن شماره تلفن و ادرس خونه و مدرك تحصيلي حساب ميشه توي قشر گنجشك ها
شايد يكيشون فوق را از چمنزار بغلي گرفته
و ان يكي يك كاخ توي يونوليت هاي ما داره
و اخري هم چند سال توي باشگاه پرورش اندام عمو كبوتر كار كرده و اندامش را ساخته
نميدانم چرا يكهو فكر كردم
مردها چقدر بدبختند
نمونه اش همين گنجشك ها
كلي عرض اندام ميكنند تا زن بگيرند
بعدش هم بايد بيافتند دنبال وسائل ساخت خونه توي محوطه بازي كه من خودم حداقل سه تا شاهين و باز ديدم
حالا بماند مياند يونوليت هاي مارا ميخورند و حالي ميبرند
تو اون هواي گرمي كه سگ پر نميزنه بايد بال بزنند غذا تهيه كنند
وآب
محيط را بسنجد و اماده كنند تا بانوي محترمشان بياد اب بخوره
بعدش هم كه بچه دار شدند
يك تنه بايد اونها را سير كنند
حالا خانومشون كجاست ؟
توي ساختمان شخصي نشسته و با بچه ها سرو كله ميزنه
و زير سايه سقفي كه باد خنكش ميكنه
عمر نازنين را ميگذراند
و مرد بدبخت داره ميدوه
چه طنز مسخره ايي
فكر كنم گنجشك اقا تا بياد خونه خانومش ميگه
اين سوسكه چرا درست سرو نشده
يا اون كرم رو چرا نصفش كردي
يا سن اين ملخه زياده دير ميپزه من چقدر بهت بگم مرد خريد بلد نيستي خوب نخر
وباز مرد بدبخت خسته ميمونه با غر خانم و صداي وحشتناك بچه ها
دراينجاست كه آقا گنجشكه ميبينه اگه بره گرما بخوره يا شاهين اونو بخوره بهتره از توي خونه موندنه و ميزنه بيرون
احتمالا مياد براي همسايه بغليش يك عربده ايي ميكشه و عقده هاي توي خونشو رو روي سر مرد ديگري خالي ميكنه
فكر كنم ادمها هم همينطوريند (صد درصد)
كي ميگه فمنيست بده آقا جان خيلي هم خوبه
بزار اين زنها برند سركار
استخوانشون توي كار خرد بشه
تا بفهمن مرد بدبخت چي ميكشه
اصلا ميخوام به گروههاي فمينيستي بپيوندند
مخصوصا اونهايي كه ميگند چرا زن بايد بچه دار بشه مردها بايد اين قضيه را بدوش بكشند
خدايي دوسه بار بچه دار شدن به يك عمر خر سواري ميارزه
آه
پيوست : همش تخيلي بود شايد هم واقعي