بسم الله الرحمن الرحيم
توي گرماي وسط ظهر قم
توي حياط كارگاه پرورش قارچ
عنبكوت ماجراي ما در حال حركت بود از بخش آفتابي زمين
به بخش سايه آن
با غروري زايد وصف و هيبتي مخوف
با هيكلي به اندازه سه تا لوبيا
حشرات اطراف در حال گريز بودند
و عنكبوت ما به فكر حشراتي بود كه درهم كوبيده بودشان
وارد سايه شد
زنبوي لاغر به ضخامت نصف چوب كبريت
با هيكلي رنجور
ولي متهور
نزديك عنبكوبت شد
عنكبوت با صدايي مهيب فرياد زد
چه ميخواهي
بترس از من و هيبت من
و مشتي حواله زنبور نمود
ولي زنبور قصه ما شجاع تر از اين گفتار بود
ناگهان به عنكبوت حمله برد و با سه نيش او را از پاي درآورد
سپس 15 متري ان را كشيد
ناظر ماجرا هرگز تصور نميكرد چنان هيبتي با چنين ضربتي از پاي دربياييد
و هرگز تصور نميكرد كه زنبور نحيفي بتوان اين جسم عظيم را سه متر از ديورا بالا ببرد
آنهم نه يكبار بلكه 14 بار
تا بتواند موانع را رفع كند و عنكبوت را به لانه ببرد
نشان داد
هرگز به ظاهر خود مغرور نگرد چون قوي تر از شما هم بسيار است
و هرگز از ظاهر خود نااميد مشو
اگر ابزارت مناسب باشد
ميتوان به هرچيز رسيد