۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

نگاه

بسم الله الرحمن الرحيم
داشتند طرف را ميزدند
مرد به اون بزرگي و هيكل عين يك بچه گريه ميكرد و با التماس خواهش ميكرد نزنندش
دل ادم كباب ميشد
هي ميگفت تورخدا بسته نزنيد
آي و بازهم گريه
خون تو رگ هاي ادم ميجوشيد
همصحبتي كه داشت اينو نشونم ميداد
گفت ديدي
گفتم اره
گفت چه حسي بهت دست داد
گفتم حس اينكه چقدر مظلوم واقع شده
و اينكه ميفرمايند
به مظلومي كه جز خدا فرياد رسي نداره ظلم نكن
كه درهم كوبيده ميشي
گفت خوب حالا ببين اين آقا چه كرده
يك بخش ديگه را نشان داد
ديدم همون آقا به يك خانومي داره ميگه لباستو دربيار
و هرچي خانومه التماس ميكنه
مرده با توهين و زدن داره مجبورش ميكنه
همصحبتم پرسيد الان چه حسي داري
گفتم كم زدندش
كي مسئول زدنش بوده ميگفتي بيشتر بزنندش
بايد داغونش ميكردند
و بازهم همين جمله را تكرار كردم
بترس از ظلم كردن
به مظلومي كه جز خدا فرياد رسي ندارد
كه درهم كوبيده ميشي
اين يادت باشه عزيز هميشه هميشه
چون ديگه جلوي خدا را كسي نميتونه بگيره
ميدوني اينها را براي چي گفتم
دوتا نكته يكي نكته ظلم و يكي اينكه
همه قضيه را باهم بايد ديد
اگر هميشه از يك گوشه خاص به موضوعي نگاه كني مطمئنا به خطاي بزرگي ميري
ممكنه ظالمي را مظلوم ببني و مظلومي را ظالم
اهل تكليفي مثل خضر را قاتل ببيني و....
حتي اگر موسي باشي هم خطا ميكني اگر از يك منظر به موضوعي نگاه كني