۱۳۸۷ مهر ۱۴, یکشنبه

آرامش

بسم الله الرحمن الرحيم
مرا در منزل جانان چه امن و عيش چون هردم
جرس فرياد مي دارد كه بربنديد محملها
واقعا فكر كردي دنيا جايي كه توش روي آرامش ببيني
زهي خيال باطل
اصلا ماده همش در حال تحوله و اين تحول سبب اينه كه تو در اين دنيا هرگز روي آرامش نميبني
البته در اون دنيا هم روي سكون نميبيني
ولي مناظر اونور همشون تفكيك شده اند
و مناظر اينور همشون درهم
اينجا درد و لذت باهم آميخته شده
هر لذتي يا قبلش يا بعدش دردي همراشه
بي برو برگرده (چيزي تو مايه هاي قانون ارشميدس هستش اين حكم )
تازه هرچي از دنيا بيشتر داشته باشي تلاطمت بيشتره
برام اثبات شده ها
فكر كن با يك دمپايي پاره بري مسجد
بگو خوب
همون دم در ، درش مياري چون هيچكي نمي دزددش اگر هم بدزده واقعا چيزي براي پوشيدن نداشتند و تازشم يك دمپايي كهنه ارزش ناراحتي نداره
پس موقع نماز با تمركز كامل نماز جماعت ميخوني
حالا با كفش نو برو مسجد آدم هاي سالم را هم به دزدي با اون كفشت ترغيب ميكني
خوب
توي نماز هم همش فكرت پيش كفشته
حالا حتي اگر ماهي دوتومن حقوقت باشه هم فرقي نميكنه
ذهن مشغول ميشه خلاصه
بنظرت ميشه با دنيا بود و نبود
ميشه دنيا را داشت و نداشت ؟
اصلا فكر مرگ با ادم چه ميكند ؟
الان كه دارم اينو مينويسم حراست جلوم نشسته و داره درد دل ميكنه
خوب بقيه اش را بعدا مينويسم