۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه

مرده زنده

بسم الله الرحمن الرحيم
ديگه نميخونمت
تا بنويسمت
توهم ديگه نخونم
تا بنويسي
وقتي عاشق بودي قشنگ بودي
عشق تورو
ي زنده حقيقي
ي زنده مقاوم
ي زنده زيبا
كرده بود
نوشته هات ميدرخشيدند
كلمات قالب ميشكستند
تا امرتورو اطاعت كنند
تو برا بودن
بهانه بزرگي داشتي
بهانه ايي كه تورو به حقيقت حقايق (الله ) ميرسوند
ولي
حيف
ترسيدي
از تغيير دنيات
از سختي زندگي با عشق
از نداري
از تهديد سربازاي دنيا ترسيدي
ترس برادر مرگه
پس مردي
هيچكي مقصر نبود جز خودت
تو نخواستي مسئوليت عملتو بپذيري
چرا؟
چون ترسيده بودي
حالا
از دنيا لذت ببر
از ماشينت
از خونت
از بستني خوردن
از شوهر
از فرزند
از پول
از گشتن
از با خانواده بودن
اينا سربازاي دنيا بودند
تو تسليم ايناشدي
پس مباركت باشه
ولي محكومي به
مرده زنده بودن (البته خودت هم شايد نفهمي اينطوري شدي)
(فيلم ون هلسينگ رو ببين و جملات داراكولا رو خوب گوش كن اون نماد مرده زنده با قدرت بالاست )
تو داري در مردگي زندگي متولد ميشي
مردگي رو بهت تبريك ميگم
البته درد بي درمان نيست
(درمانش نه مثل فيلم خونخواران كه بايد گردنشون رو قطع كرد و يك خنجر در قلبشون فرو كرد نيست ولي كمتر هم نيست )
ولي فكر نميكنم ديگه بخواي درمان بشي
چون فكر ميكني سالمي (ويا داري سلامتتو بدست مياري )
(آدم خوابو ميشه بيدار كرد ولي كسي كه خودشو بخواب زده نه)
در هر صورت ممكنه اين متنو بخوني (ممكنه )
و حسابي بنده نوازي بفرماييد
غمي نيست
چون به اندازه عالمي به گردنم حق داري
پس
هرچه دل تنگت ميخواد بگو (چون احتمالا خودتو محق ميدوني )
و نهايتا
از متنايي كه در اين ي سال زدي
تشكر ميكنم
با قلبي اندهگين
عرض ميكنم
بدورد مرده زنده
و با دلي اميدوار (هرگز نااميد نميشم )
عرض ميكنم
انشالله زنده زنده بشي و عاقبت بخير