۱۳۸۷ آذر ۱۲, سه‌شنبه

تلافي

بسم الله الرحمن الرحيم
گفتم :
دوست بشيم
گفت :
دوست بشيم كه چي ؟
چرا؟
گفتم :
برا آدم شدن
براي تذكر مدام (دائم المراقبه )
گفت :
من ادمم تورو نميدونم
برو بفكر خودت باش
گفتم :
خداروشكر كه شما آدميد
پس دست ماروهم بگيريد
گفت :
من دوست ميخوام
ولي دوستي مثل تو نميخوام
به دوستي تو نيازي ندارم
گفتم :
باشه
مشكلي نيست
خنديدم
ونيم ساعت بعد همه چيز به تاريخ پيوست
مريم اينم بخاطر تو
(خواستم بنويسم مريم جون ترسيدم متهم بشم به لااباليگري پس همون مريم يا شايدم مريم مقدس )
قلم شكست
دو ساعت هي مينويسم پاك ميكنم
فكر كنم هفت هشت سال شده
خوش بهت ميگذره دختر
كجايي ؟
فكر ميكنم من وتو قرار و مداري داشتيم ، نداشتيم ؟
فكر كنم اوني كه سنگ خدا رو بيشتر به سينه ميزد بنده بودما
بعد قرار ملاقات خصوصيشو شما گرفتيد
حالا نگي من بدقولي كردما
شايدم فكر كردي دل من از سنگه (با اون حركتي كه من كردم و حرفي كه زدم هركي بود بدترشو فكر ميكرد )
فكر ميكردم برا خداست (الانم همونطور فكر ميكنم ولي نه ديگه به اون غلظت قبلي )
خداجون
همش پارتي بازي
آخه ديگه تو دم و دستگاه شما كه نبايد پارتي بازي باشه
نظمي
انظباطي
بايد به درخواست ها به نوبت رسيدگي بشه خداجون
عجبا
الله اكبر
حالا خداجون شوخي كردما
ما كي باشيم به شما اشكال بگيريم
فقط خواستم ببينم حال اين خانومي ما خوبه يا نه (البته ميشه كسي پيش توباشه حالش بد باشه )
خوشحاله
خوش ميگذرونه يا نه
همين
همين
همين
البته كمي هم دلتنگي
اصلا همش تقصير اون احمد با خانومشه
دفعه پيش گفتم خدا چرا بيش از اندازه كبابشو سوزوندي
الان ميگم كم سوزوندي
اي احمد
من از دست تو چي ميكشم
اگر خدا كبابت نكرده بود
خودم الان كبابت ميكردم مرد مومن
راستي دلم برات تنگ شده ها احمد جون
خيلي هم تنگ شده
خداجون دلتنگي كه اشكال نداره ، داره ؟
اگر داره فقط ي كلام بفرما ديگه دلتنگيم نميكنم
مولا
امر امر شماست
درسته ما كج و كوليم
ولي اينو بهمون فهموندي كه هميشه
امر امر شماست