۱۳۸۷ آبان ۲۹, چهارشنبه

دوست كجايي ؟

بسم الله الرحمن الرحيم
رفيقانم دعا كردند و رفتند
مرا تنها رها كردند و رفتند
اين جمله رو مدام تكرار ميكرد
انگار هد دستگاه ذهنش روي اين جمله گير كرده
اصلا تو عالم ديگه ايي بود
كسي اسم واقعيشو نميدونست
بدن قوي داشت كافي بود يك ضربه به هركي بزنه
طرف اگر خوشانس بود راهي بيمارستان ميشد اگر بد شانس بود راهي گورستان
اينو اطرافيانش خوب ميدونستند
ولي با همه اين احوال بسيار آرام بود
با كسي شوخي نميكرد و كسي هم با اون شوخي نميكرد (اصطلاح خودش بود با من شوخي فيزيكي نكنيد چون عاقبت خوشي نداره )
اكثر بچه ها باهاش گرم ميگرفتند
بظاهر هم دوستش داشتند
ولي اون انگار هميشه تنها بود
هرموقع حرف از دوستي ميشد اهي ميكشد و اين شعر رو ميخوند
رفيقانم دعا كردند رفتند
مرا تنها رها كردند و رفتند
اكثرا سعي ميكردم باهاش بچرخم
از رفتار و منشش خوشم ميمومد
امروز تو ماشين پيشش نشسته بودم
گفتم علي جون !
مارو تحويل نميگيريا داداش ؟
برگشت و گفت ما كي باشيم كه بنده هاي خدا رو تحويل نگيريم
گفتم بچه ها ميگند با اينكه با همه گرم ميگيري ولي كسي رو تحويل نميگيري
ي لبخندي زد و گفت اي خدا
گفتم اي خدا نداره راست ميگند ديگه
اگر اونا دروغ ميگند بگو رفيق فابريكت توي اين جماعت كيه ؟
گفت من نميگم دروغ ميگند اشتباه برداشت كردند
گفتم پس بگو رفيق فابريكت كيه ؟
بازم لبخندي زد و گفت
من نميدونم رفيق توي ذهن تو چي معني ميده و بعدش اون صفت فابريك بودن چه كمكي به اون اسم ميكنه
وچي بهش اضافه ميكنه ؟
يك لحظه جا خوردم تو ذهنم به خودم گفتم خوب رفيق رفيقه ديگه
اينم شد سئوال !
يك مقدار ديگه كنكاش كردم ببينم رفيق يعني چي؟
تا اون موقع اينطوري فكر نكرده بودم كه ببينم رفيق يعني چي
به هركي خوشم ميمومد ميگفتم رفيق
ولي براي اينكه كم نيارم گفتم
داداش مارو دست انداختي ها بگو نميخوام بگم ، خلاص
بازم بهم لبخند زد
گفت نه اخوي ميخوام بگم ولي بايد اول بدونم چي ميخواي ،تا بعدش بگم
گفتم رفيق يعني كسي كه دوستش داري
گفت خوب پس با اين تعريف همه عالم رفيقمند چون من همه رو دوست دارم
ديدم نه نشد به كاهدون زدم
البته راستم ميگفت مثلا من مامان ، بابامو خيلي دوست دارم ولي آيا رفيقمند ؟
يا خواهر و برادر و عمو وعمه و خيلي ها ي ديگه رو
ولي چرا به بعضي هم سن و سالام ميگم رفيق يا به ي عده ايي كه ميگردم باهاشون
تازشم اونا رو به اندازه بابا ، ماما دوست ندارم
هنوز توي ذهنم داشتم ميگشتم چرا؟
اونم ساكت بودو بيرونو نگاه ميكرد
جدي بهش نگاه كردمو
گفتم راستش علي جون تابحال اينطوري فكر نكرده بودم
ميتوني راهنماييم كني ؟
گفت ما كي باشيم بخوايم شمارو راهنمايي كنيم
فكر كردم داره تعارف ميكنه يا اينكه نميخواد جواب بده چون كلا خيلي سخت جواب ميداد
گفتم مارو داري مي پيچوني ها؟
گفت اخوي ما و پيچوندن ، مگه وقت بنده هاي خدا كم ارزش داره ، كه بخوام وقتشون رو بپيچونم
از گفتم پشيمون شدم چون اين جمله را طوري گفت كه حس كردم از اعماق وجودش داره ميگه و جزو اعتقادشه
گفتم نه خوب منظورم اين بود كه خوب شما هم ، صبحتي بكن
گفت در چه مورد ؟
گفتم شما هم كه همش جواب ادمو با يك سئوال ديگه جواب ميدي
خوب همون رفاقت ديگه
كمي بهم نگاه كرد
بعد سرشو انداخت پايين و گفت بيا و مارا از اين جواب دادن معاف كن
گفتم نه
مرغ يك لنگ داره بايد جواب بدي داداش (ميدونستم اگر بكشيش هم عصباني نميشه اهل طفره رفتنم نيست فقط كافي اصرار لازم را بكنم تا به نتيجه برسم )
گفت حالا نميشه بگذري
گفتم نه بايد بگي
گفت خوب چشم
انشالله خدا در اين پاسخ خير و بركت برامون قرار بده و اين پاسخو از گزند نفس دور
كنه
تو ذهنم گفتم اين براي ي جواب ، چه دعايي اولش ميخونه احتمالا تا اخرش مفاتيحو تموم كرديم
گفتم خوب اگر از گزند نفس دور نشه چي ميشه ؟
گفت اگر ذره ايي نفس توش باشه اون جواب ارزش شنيدن هم نداره
خنديدم گفتم بابا كوتاه بيا اين حرفها چيه
گفت يك مثال بزنم
گفتم بزن
گفت فكر كن ي استخر عسل داري
گفتم خوب
گفت اگر بگند يك قسمتي از اين استخر كه مشخص نيست كجاست ي بچه ادرار كرده حاضري از اين استخر عسل ، عسل بخوري
گفتم داداش گشتي ، گشتي مثال زدي ها
گفت نه بگو ميخوري يا نه
گفتم نه دلم نمياد يكجوريم ميشه
گفت حالا اگر بجاي ادرار يك ليوان زهر كشنده باشه چي ؟
گفتم خوب اون كه اصلا
گفت كافيه داخل يك استخر جواب به اندازه يك قطره نفس باشه اون موقع ديگه به دلت نمياد
ديگه اون جواب آدمو ادم نميكنه
اون جواب اگر امروز نكشدت فردا ميكشدت
گفتم اي بابا ، داداش اينقدر سخت نگير
گفت اگر سخت نگيري بهت سخت ميگيرند قيامت بابت همين جوابي كه امروز ميدم بايد جواب پس بدم
گفتم اگر همين طوري بريم جلو ديگه الانه كه نكيرو منكرو حاضر كني ها
لبخندي زدو
گفت قيامت سخته اخوي ، بايد مواظب بود
گفتم خوب از همه جا گفتي الا رفاقت
گفت اينطور كه معلومه رفاقت از دوستي يك درجه بالاتره
گفتم چرا ؟
گفت چون حضرت ابراهيم (ع) دوست خدا بود و اگر دوستي اخرين مقام بود در ارتباط ، بايد با نبي مكرم اسلام در يك مقام ميشدند ولي انگار در يك مقام نيستند
گفتم خوب
گفت رفاقت را بزاريم كنار
اگر مفهوم دوستي را ميخواي بدوني
برو ببين خليل خدا براي خدا چه كرد و خدا براي خليلش چه كرد
آيا تو براي هيچكدام از دوستات اينكارو ميكني ؟
خوب يك چيزايي از كاراي حضرت ابراهيم تو ذهنم بود كمي مرور كردم ببينم ميتونم يا نه
ديدم خدايي نميتونم
گفتم بعيد ميدونم بتونم
لبخندي زد و گفت
برادر من اين دوستيش بود ، تازه خليل خدا ، خدا را نديده انجامش دادتو و من براي ديدشم انجام نميديم نديدش كه جاي خودشو داره
لبخندش محو شد چشماش برقي زد و سرشو برگردوند طرف پنجره
و فقط اين شعر را مدام تكرار ميكرد
رفيقانم دعا كردند و رفتند
مراتنها رها كردند و رفتند
منم رفتم تو فكر، تا ببينم اصلا دوستي دارم ؟ رفيق كه جاي خودش !
اين داستان واقعي بود چند سال پيش اتفاق افتاده
فقط ضماير و اسما رو عوض كردم
ي سئوال ؟
آيا دوستي داري كه حداقل به اندازه نصف حضرت ابراهيم (ع) بهت خدمات بده ؟
ويا تو به اندازه يك دهم حضرت ابراهيم (ع) بهش خدمات بدي ؟
خوب اگر نميدي چرا بهش ميگي خليل من
چرا؟
چرا قدر كلماتو نميدونيم و بي دليل خرجشون ميكنيم ؟
چرا روحمون رو براي چنين دوستياي حقيقي توسعه نميديم ؟
چرا از نژاد ، رنگ ، جنسيت ، مليت ، سن و .... نميگذريم و به حقيقت دوستي نميرسيم؟
چرا؟
تابحال دنبال چنين دوستي گشتي ؟
تابحال اينطوري فكر كردي ؟
بنظرم همه ادمها روحشون بدنبال همچين دوستيه
ولي نداي روحشونو در ميان هزاران اما و اگر دفن ميكنند اگر هم از اما و اگر رد شن نفسه خفشون ميكنه
و اصلا بقول ي بنده خدايي انسان مدرن كه ديگه روحي نداره كه ندايي داشته باشه
آهاي اوني كه ميگي طرف افغانيه باهاش دوست نميشم
يا سياه دوست نميشم
يا زن نيست يا مرد نيست دوست نميشم
و....
خدا با اون عظمتش ي خليل داشت
اينقدر دايره فكرتو كوچيك نكن بزرگ ببين
شايد دوستت يك افريقايي بيسواد بي پول غير همجنست بود كه از هزاران همنژاد باسواد پولدار همجنست بيشتر بفهمه و خالصتر باشه
بايد بگردي
اينقدر دايره گردشتو كوچيك نكن
ولي اگر پيداش كردي
ولش نكن
محكم نگهش دار ، كه سرمايه ايي برات ، سرمايه بزرگ و عظيم اگر ميدونستي
حالا من و تو دوستيم ؟
خيلي خوب بود اگر دوست ميشديم
ولي حيف كه نخواستي