۱۳۸۷ آذر ۳, یکشنبه

نيست هست

بسم الله الرحمن الرحيم
داشت ميرفت دانشگاه
با اون سر ازته تراشيده
وكلاهي كه روش نوشته بود يا مهدي
كلاشو پايين كشيده بود تا فقط جلوي پاشو ببينه
عادتش بود
كلا زياد دانشگاه نميرفت
يا بهتره بگم اصلا نميرفت
گاهي هم كه ميرفت
شايد بخاطر ديدار دوستي
يا كلاسي كه فكر ميكرد شايد بدرد بخوره
ايندفعه بچه ها از كلاس درس مخابرات 2 و استادش تعريف كرده بودند
ميگفتند استادش خيلي باسواده
و اين كلمه سواد ، انگيزه ايي شده بود براي اينكه اونو به دانشگاه بكشونه
وارد دانشگاه كه شد فقط جلو پاشو مي ديد
مجتبي اومد نزديكش و گفت
منور فرمودي حاجي
شما كجا اينجا كجا ؟
سولي (سليمان بود بچه ها بهش ميگفتند سولي ) گفت
ميگفتي يك ماسفت برات بسوزونيم (يك قطعه الكتريكي )
خلاصه پنج شش نفري جمع شدند
ميگفتند و ميخنديدند
اونم يك لبخند به تيكه هايي كه ميانداختند ميزد
مجتبي گفت چي شد راهو گم كردي و از خوابگاه اومدي دانشگاه
علي سرشو برگردوندو گفتش
ميگند كلانتري استاد باسواديه اومدم تلمذ كنم
تا گفت تلمذ بچه ها زدند زير خنده
سولي گفت چي چي موز ؟
و ادامه داد فكر ميكردم موز فقط چيكيتاست ولي انگار نوع هاي ديگه ايي هم داره
عقربه هاي ساعت به ده نزديك ميشد
و علي بسمت كلاس راه افتاد
سولي گفت حالا نميخواد زود بري
چايي دوم در خدمت باشيم
علي هم يك لبخند تحويلش داد و بسمت طبقه بالا حركت كرد
استاد وارد كلاس شد
بچه ها به احترامش بلند شدند
استاد گفت بفرماييد
بچه ها نشستند
استاد گفت امروز ميخوام چيزي را كه باعث شده دنياي مدرن پيشرفتش دوچندان بشه را معرفي كنم
مخابرات ديجيتال
پدر مخابرات ديجيتال شانون هستش و اينم عكسش
و اينكه چند سالي طول كشيد تا نظريه شانون جا بيافته
براي سادگي مطلب چند مثالي ميزنم تا ذهنتون آشنا بشه
بچه ها هم سرپا گوش بودند
استاد ادامه داد
بيرونو نگاه كنيد بچه ها نگاه كردند
گفت الان بگم هوا افتابي چقدر بشما اطلاعات دادم (چون اونروز هوا افتابي بود )
بچه ها گفتند هيچي
گفت خوب
اگر بگم امروز در يزد هوا باراني بود چقدر اطلاعات دادم
بچه ها هركسي نظري ميداد
استاد ادامه داد كمي اطلاعات داشت حالا ميزانش را بعدا اندازه ميگيريم
اگر بگم امروز خورشيد از غرب طلوع كرد چقدر اطلاعات دادم
بچه ها گفتند بسيار زياد
و استاد گفت
هرچه احتمال وقوع يك حادثه كمتر باشه اطلاعات بيشتري داره
و شانون
اينرا فرموله كرده بصورت زير
P=log1/p
علي پرسيد
استاد بنظر شما رياضيات ميتونه حقيقت اطلاعات را نشون بده
و يا اصلا شما به رياضيات اينقدر اطمينان داريد ؟
تازه استاد متوجه شد كه يك دانشجو با قيافه نا متعارف دانشجويي داخل كلاسش نشسته
گفت شما مال اين كلاسيد؟
علي گفت بله
استاد گفت پس چرا تابحال جنابعالي رو زيارت نكرده بوديم
علي گفت استاد بعلت مشغله كاري
در هر صورت استاد اگر لطف كنيد و جوابم رو بديد ممنون ميشم
استاد گفت تو منطق شماها كه احتمالا رياضي رو قبول نداريد
دو بعلاوه دو ميشه 5 (بحالت تمسخر گفت )
بچه ها زدند زير خنده
علي سرشو انداخت پايين و ميخواست از ادامه بحث منصرف بشه
استاد ادامه داد
اينكه دو بعلاوه دو ميشه چهاررا فكر كنم اول دبستان درس ميدند
و دوباره بچه ها خنديدند
اينبار علي پرسيد
استاد قبول
يك سئوال ميپرسم جنابعالي جواب بديد
گفت بفرما (بفرماش را هم كشيد )
علي گفت هستي هست كه نيسته و يا نيستي كه هستش ؟
استاد كمي فكر كرد
گفت خوب چيزي كه نيست نيسته ديگه
مگر ميشه نيست هست بشه
علي گفت استاد ديديد
صفر در رياضيات همون نيستي هستش كه هستش
يعني نيست ولي شما بكارش ميبريد
و هستش ميكنيد
پس درحقيقت شما يك پارادوكس داريد در صفر
نيستي كه هست
استاد بازم كمي فكر كرد
گفت دفعه بعد جوابتون رو ميدم
البته علي ديگه نرفت سركلاس
و از همه عجيب تر اينكه با نمره 18.3 بالاترين نمره كلاس از مخابرات دو را گرفت (استاد بسيار سخت گيري بود و نمره دوم 15 خورده ايي بود )
استاد در كنار اسمش روي برد نوشته بود
نيستي كه هستش